راننده تاکسی

هوا گرم بود و شُر و شُر عرق میریختم. هوای آخرِ بهار و اوایل تابستان خوزستان جهنمی است برای خودش! بی خود نیست اسم تابستان را خرما پزان گذاشته اند! کف کفشم از شدت گرمای آسفالت به مرزِ ذوب شدن رسیده بود! کِش آمدنش را موقع قدم برداشتن حس میکردم! شِلپ شِلپِ عرقِ درون کفش را حس میکردم! طاقتم طاق شده بود! گوشه ی خیابان ایستادم و با شستم گفتم: مستقیم!

تاکسی از روی پایم رد شد و زد روی ترمز و گفت، با لهجه ی شیرین آبادانی: کجا میروی عامو؟

البته "کجا میری عامو" را حدس زدم! از بس صدای نی انبونِ ضبط‌ش بلند بود!

گفتم آن ور.


ادامه مطلب

راننده تاکسی ادیشن!!!

طول و عرض و ارتفاع دنیایمان!

سکانسِ آخر، دانشگاه علوم و تحقیقات

تاکسی ,میکردم ,حس ,روی ,راننده ,گفتم ,و شُر ,راننده تاکسی ,حس میکردم ,رد شد ,شد و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رسانه . . . . . . فیلم استور دکترسیداحسان عسکری بلاگ گروه داده کاوی و نرم افزاری همت مادحون 313 وبلاگ تبریز اوراق بهادار کلکسیون فرش کوروش طراحی دکوراسیون داخلی بهترین دستگاه تصفیه آب در شیراز انجام پروژه های دانشجویی معماری